ای روی تو چو ماه ی چون خلعتی که شاهان نذر خلایق آرند بی جهد روزگاران ای فصل تو بهاری کز باد خسته خیزد چو عنبری که پیچد در زلف بیشماران ای رخنه چون خیالی در محض غایت دل اندیشه کودک آرد مانوس میل یاران اسوده خاطری که هر دم به دل در آری یک واژه ی نجیبی از وصف نو بهاران کوک از تو حُسن دریا کز آب خیز گیتی بس نعمت افریند در صورت نگاران م ح م د
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت